چشمان غم زده

چند وقتیه که بخاطر تنبلی و البته خستگی، صبح هایی که باید بیام دانشگاه، دیرتر از خواب بیدار میشم و با پدر گرامی نمیام تا دانشگاه. برای رسیدن به دانشگاه در این روزها، با بی آر تی و از میدون آزادی میام.

توی میدون آزادی، حدود ساعت ۱۰ صبح، غوغاییه. دست فروش ها صف کشیده اند توی ضلع شمال غربی میدون، جلوی پارک سوار. معمولاً زیاد به نگاه های مردم شهر توجه می کنم. صبح ها، از توی بی آر تی، به چشمان دست فروش ها هم نگاه می کنم. اکثراً نگاهی به دور دست دارند و غم زده. شاید در فکر آرزوهای محالی هستند که با آمدن به این شهر بی در و پیکر و بی رحم، برای خودشون داشتند. آرزوی فرار از بی کاری، آرزوی زندگی، آرزوی روزهای خوش. اما نصیبشون از این شهر و از زندگی، فقط دود، فشار و غم نون شده.

هر روز صبح، مثل همین الآن، بغض سراسر وجودم رو می گیره …

2 دیدگاه در “چشمان غم زده

  1. من هم توی مترو, یه وقتهایی از غصه ی این همه فروشنده میرسم خونه یا یه عالمه خرید کردم و دیگه تا آخر هفته تقریبا هیچی پول نخواهم داشت یا یکهو گریم میگیره…طوری که مادرم هم میگه با این کارام عاقب خوبی ندارم… امیدوارم ایران ما درست بشه

    حمید:‌ اونا که دیگه هیچی! خصوصا وقتی فروشنده بچه باشه!

  2. باز دستفروش ها خوبن ( نه اینکه بگم این چیزی که گفتی در مورد دستفروش ها درست نیست) اما آدم وقتی بچه های گلفروش رو میبینه بیشتر دلش می گیره. خیلی زیاد دلش می گیره. و از خودش می پرسه یعنی کاری نمی تونه بکنه؟

    حمید:‌ اونا که دیگه واقعا وحشتناکه وضعیتشون. هر موقع می بینمشون دلم میخواد بمیرم از غصه

پاسخ دادن به آسمان لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.