بایگانی ماهیانه: دسامبر 2006

تکرار تاریخ

۲۲ بهمن ۱۳۵۷ پیروزی انقلاب اسلامی ایران

۳ تیر ۱۳۸۴ پیروزی یک نومحافظه کار تندرو در انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ایران

تیرماه ۱۳۸۴ محمود احمدی نژاد: باید کشور را به روزهای اول انقلاب بازگردانیم …

۵۸۸ روز پس از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ –> ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ حمله نیروهای رژیم بعثی عراق و آغاز تحریم های جهانی علیه ایران

۵۷۸ روز پس از ۳ تیر ۱۳۸۴ –> ۲ دی ۱۳۸۵ تصویب قطعنامه ۱۷۳۷ و آغاز تحریم های جهانی علیه ایران

کی گفته رئیس جمهور به قولی که داده بود وفا نکرد؟ به مهم ترین قولی که داده بود وفا کرد! تکرار انقلاب اسلامی ایران، البته بعد از ۲۷ سال و صد البته به قهقرا بردن ایران … اون موقع انقلاب و شرایط انقلابی شاید کمی قابل تحمل و توجیه بود، اما برگشتن به اون زمان در حال حاضر، در حالیکه دنیا روز به روز داره سریعتر رو به جلو میره، توجیه ناپذیره …

دنیا دنیای زوره! اسرائیل اعلام میکنه بمب اتمی داره، هیچکس صداش در نمیاد، اما بالاخره باید یه جوری به ایران گیر بدند دیگه! حالا هی از مذاکرات دولت قبلی و حسن روحانی (نماینده رهبری) ایراد بگیریم و از ذلت اون مذاکرات بگیم، بعدش به مذاکرات این دولت و لاریجانی افتخار کنیم و از عزت بگیم! عزت که ملت رو به فنا نمیده … البته اگه عزت از نوع ضرغامی باشه، ملت که هیچی، هفت جد و آباء ملت رو هم به فنا میده با این برنامه های رادیو و تلویزیونش …

ما که آخر نفهمیدیم این ملت بدبخت ایران حقش چیه؟ نفت سر سفره؟ دمکراسی سر سفره؟ انرژی هسته ای؟ نون و آب و رفاه؟ …

جالب اینجاست که همه ی اینها رو به مردم نسبت میدهند و مردم هنوز نمیدونند هر کدوم اینها چی هستند …

ای بابا! بیخیال …

خواننده جدید

خیلی خوشحالم که پدرم هم به جمع خوانندگان وبلاگم اضافه شد. به امید روزی که مثل خروسک، با تمام مشغله ی کاری که داره، به جمع وبلاگ نویسها بپیونده. مطمئنّم توی این کار هم مثل تمام کارهای دیگه اش موفق میشه …

چند روز پیش توی مطلبی در مورد شب یلدا نوشته بودم که پدرم اونقدر همیشه سرش شلوغ بوده که توی این ۲۱ سال عمرم و ۱۷-۱۸ سالی که خاطراتش خوب یادم مونده، یادم نمیاد بیشتر از دو سه بار شب یلدا دور هم جمع شده باشیم به بهانه ی این شب! وقتی گفت که اون مطلبم رو خونده، یه جورایی حس کردم که از دستم ناراحت شده، اما من واقعاً خیلی موقعها بهش حق میدم، چون می بینم با تمام وجود داره تلاش میکنه و اثرات اینهمه تلاشش رو دارم خیلی خوب توی زندگیم حس میکنم …

توی این چند سال اخیر – و خصوصاً بعد از ورود به دانشگاه، پدر و مادرم بزرگترین مشاوران و نزدیکترین دوستانم بوده اند، خصوصاً پدرم به خاطر اینکه یه سری مسائل (D:) رو راحت تر و بدون لکنت باهاش در میون میذارم و ازش کمک میگیرم، بخاطر تجربیات فوق العاده زیاد و برای من مهم و با ارزشش، بخاطر اینکه هیچ وقت حس نکردم از موضعی بالاتر داره باهام حرف میزنه و در واقع نصیحتم میکنه … همیشه به دوستام گفتم که وقتی با پدرم صحبت میکنم، حس میکنم دارم با هم دانشکده ای ها و دوستانم حرف میزنم، بس که راحت و صمیمی باهاش حرف میزنم … همه ی اینها رو گفتم که آخر سر بگم:

اَبی! هیچ وقت دوست نداشتم و ندارم که یه لحظه هم از دستم ناراحت بشی! بگذر از زمانهایی که ناخواسته یا بخاطر غرور جوونی جسارت می کنم …

بدبین شدن به همه چیز

پریروز توی تاکسی نشسته بودم. جناب راننده، مشغول گوش دادن به رادیو قرآن بود. بخاطر شهادت امام جواد، رادیو مشغول پخش نوحه و سیره امام بود. یهو راننده شروع کرد صحبت کردن و کلی حرفهای بانمک زد. جالب ترینش این بود که پرسید: آقا این شب یلدا یه سنت ایرانیه یا اسلامی؟ گفتیم ایرانی. گفت: پس یعنی عمل کردن بهش و برگزاریش واجب نیست دیگه؟! آخه من کلاً شب یلدا تا حالا نداشتم با خونواده ام. اصلاً میدونی چیه آقا؟ من نمی دونم چرا بیشتر دوست دارم از مرگ ائمه بشنوم و درس بگیرم، که ظلم نکنم و الخ … چون همیشه سعی کردم با همچین آدمهایی بحث نکنم، فقط گوش کردم. وگرنه به طرف میگفتم که همین الآن داره بزرگترین ظلم رو در حق زن و بچه اش میکنه و شادی رو ازشون دریغ میکنه … چند دقیقه ای به همین منوال گذشت و آقای راننده همچنان مشغول سخنرانی بود. بگذریم که از تک تک حرفهاش بوی فاشیسم میومد …

در ادامه، چند دقیقه ای طرف ساکت شد و مشغول گوش دادن به رادیو شدیم. خانم گوینده شروع کرد در وصف مظلومیت امام جواد سخن گفتن! گفت (نقل به مضمون): مأمون، خلیفه عباسی که از نفوذ ائمه معصومین در دلهای مردم بخوبی با خبر بود و به همین دلیل هم امام رضا رو به شهادت رسونده بود، دخترش «ام فضل» رو به عقد امام جواد در آورد تا بتونه از این طریق امام رو بوسیله این کنترل کننده داخلی کنترل کنه …

تا چند دقیقه هنگ کرده بودم! مگه میشه کسی – اونهم یکی از امامان شیعیان که اینهمه خودمون رو می کشیم که بگیم پاک و معصوم بودند – به این راحتی مجبور بشه به عقد با دختر دشمن خودش تن بده؟ اونهم دختری که محض کنترل امام داره به عقدش درمیاد؟ اگه به همین سادگی امام جواد به این عقد تن داده که وای به حال اعتقاداتمون و اگه اون موقع، تحت شرایط خاصی و تحت فشار یا شاید بخاطر مصلحتی این قضیه اتفاق افتاده (که شخصاً فکر میکنم دلیلش همین دومی بوده باشه)، چرا موضوع بطور کامل مطرح نمیشه و گنگ و سربسته، فقط محض پر کردن وقت برنامه ها، یه چیزی گفته میشه، اونهم از رسانه ملی مدعی عقلانیت؟ به کیفیت صحت و سقم این مطلب کاری ندارم، اما واقعاً نمی فهمم گفتن این قضیه قراره چی رو ثابت کنه؟ یعنی الآن مظلومیت امام جواد ثابت شد یا فقط شخصیتش رو زیر سؤال بردیم؟

بابا! به خدا اینجوری فقط یکی از آخرین چیزهایی که از شیعه مونده – وجهه امامان – تخریب میشه. اینطوری مظلومیت امامانمون رو تبلیغ می کنیم؟ حتماً انتظار داریم بعد از این تبلیغات فوق العاده، یه روزنامه دانمارکی بیاد در وصف پایه گذاران مذهبمون گل و بلبل بکشه!

نمی فهمم این بدبین کردن های مردم نسبت به همه چیز، خصوصاً دین و مذهب، سهویه یا عمدی! هر کدوم که هست، خدا بهمون رحم کنه …