۲۴

تا حدود ۳ ساعت دیگه (حدود ساعت ۱ و ۵۰ دقیقه ی نیمه شب ۲۱ مهرماه)، وارد ۲۵امین سال زندگیم میشم، یعنی نزدیک به نیمه ی دوم سومین دهه ی زندگیم. از اینکه ۲۵امین سال زندگیم رو توی خونه ی خودمون شروع میکنم، خیلی خوشحالم. وجودم خیلی شاده، اما شادیم رو نمیتونم به زبون بیارم یا اینجا بنویسم.

خیلی جالبه که  لحظه های مختلف و موندگار زندگیم، با سرعت برق از جلوی چشمانم دارن میگذرن و همه رو به سرعت دارم دوره میکنم. لحظه های شیرین زندگیم، نه لحظه های تلخ. روزهای خوش با «آزاده» بودن …

به تولد که فکر میکنم، دلم غنج میره! دلم میخواد دائم عکسهای بچگیم رو تماشا کنم و بخندم که من اونقدی بودم و اینقدی شدم!

راستی! این عکسم رو هر موقع میبینم، کلی به خودم میخندم. یعنی آی کیوم توی این عکس در حد ۰،۵ پژمانه! ضمن اینکه دقت کنید به انگشت سبابه ی دست راستم:دی

9 دیدگاه در “۲۴

  1. “دلم میخواد دائم عکسهای بچگیم رو تماشا کنم و بخندم”

    به این نوع بیماری میگن خودشیفتگی.

    حمید:‌ دکتر من که نگفتم عاشق خودمم:دی از دیدن حمق خودم خندم میگیره

  2. سلام
    تولدتون خیلی خیلی مبارک! به آزاده هم یه تبریک ویژه می گم! 😉
    امیدوارم ۱۲۵ سال دیگه ۱۲۵ تا نوه ونتیجه و نبیره و ندیده و … دور وبرتون باشن و تولدتون رو جشن بگیرین! 😀

    حمید:‌ ممنونم! راستی سه بار کامنت گذاشته بودی و هر سه رفته بود توی اسپم! من هم چون کمبود کامنت دارم، همه رو تایید کردم:دی ضمن اینکه توی هر کدوم یه چیزی نوشته بودی، دیگه راه نداشت همه رو تایید نکنم

  3. سلام
    تولدتون خیلی خیلی مبارک! به آزاده هم تبریک ویژه می گم!!!
    ایشالا ۱۵۰ سال دیگه ۱۲۵ تا نوه و نتیجه و ندیده و … اینا دور و برتون باشند و تولدتون رو جشن بگیرین!

  4. سلام
    تولدتون خیلی خیلی مبارک، مخصوصا به آزاده تبریک ویژه می گم!!!!
    ایشالا تولد ۱۵۰ سالگی تون ۱۲۵ تا نوه و نتیجه و ندیده و… اینا دور و برتون باشن!

  5. به به مبارک باشه دکتر!‌ایشالا که ۱۲۴ سال زنده باشی و با خوبی و خوشی با آزاده زندگی کنین (نوشتم با آزاده که مثه علی هوس پیرزن به سرت نزنه! 😀 )
    این عکس دومیه تولد خودت بوده؟

    حمید: علی زیادی هارت و پورت میکنه دکتر:دی آره! تولد خودم بوده. کلی عکس حمق دارم از این تولد، این یکی دیگه اوستاشون بود

  6. سلام
    تولدت مبارک شاه دوماد. ایشالله عکسهای نی نی تون رو اینجا ببینیم. زود زود. دلتون خوش باشه و پر از امید.
    منم می خواستم عکسهای بچگی ام رو بذارم. ترسیدم برادرا شناسایی ام کنند. 😀 ولی یه موقعی می ذارم. باور کن.

    حمید:‌ واسه نی نی خیلی زووووده:دی بذار عکساتو دیگه! باید بگیم بروبچ یه سری عکس از خودشون بذارن، یه کم بخندیم بهشون:دی

  7. به به تولد تولد تولدت مبارک;):*
    از همون بچگی ات به دماغ علاقه داشتیا!

    حمید:‌مگه الانم به دماغ علاقه دارم؟:دی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.