بایگانی دسته: روزانه ها

روزانه نویسی های کوتاه ما

ترکیب روحانی و لاریجانی و جلیلی

دیروز – لاریجانی در مورد مذاکرات هسته ای به سرپرستی روحانی:
در آن دوره دُرّ غلتان را دادند و آب نبات چوبی گرفتند

امروز – جلیلی در مورد مذاکرات هسته ای به سرپرستی روحانی و مقایسه با دوره ی اخیر:
ما آب نبات چوبی آنها را دادیم و دسته خر گرفتیم

گفتار

و انسان، باقلوای استانبولی را آفرید

خواب موجود عجیبی است

آناناس تازه ی خرد شده، موجود لذیذی است، غنیمت شمریدش خوردن

موبایل را باید شکست، جور دیگر باید حرف زد

و افطار لذت بخش است

و پتو یخ کرد و

مرغ یخ زده به حضرت چکاوک ایمان آورد و مرد.

——————————————

پانوشت: راقم دو سطر آخر متن بالا، حضرت پژمان (سلام الله علیه) می باشد. از ایشان به خاطر تمامی حمایت ها و کمک های مالی و جانی و جنسی شان کمال تشکر را دارم و به جهت شهید کردن شعر، از درگاه حضرتش حلالیت می طلبم

زمستان

کلیپ های انتخاباتی میرحسین را نگاه کردیم و اشک ریختیم. امیدی که دلمان را پر کرده بود. اما امروز، بغضی که گلویمان را پر کرده …

توی کوهستون، دلش بیداره
تفنگ و گل و گندم، داره میاره …

توی سینه اش جان جان جان
یه جنگل ستاره داره، جان جان، یه جنگل ستاره داره …

کوها لاله زارن
لاله ها بیدارن
تو کوها دارن گل گل گل
آفتابو میکارن …

آخ امید!

حق ما

صحنه های وحشتناک و خشنی که امروز از بالا در خیابان آزادی دیدم، حق ما نیست. میدان جنگ در خیابانهای شهرها، آن هم جنگ داخلی، حق ما نیست. این برخوردها حق ایران و ایرانی نیست. پس کجایی خدا؟

این انتخابات لعنتی

این روزها بخاطر این انتخابات لعنتی اونقدر فکرم مشغوله و استرس و دلهره دارم که اصلا نمیرسم هیچ کار دیگه ای انجام بدم. دائم توی اینترنت پرسه میزنم و اخبار رو پیگیری میکنم. انگار نه انگار که ظرف ۱۰ روز آینده، سه تا امتحان دارم، تا کمتر از یه ماه دیگه باید ۳تا پروژه تحویل بدم و مهم تر از همه اینکه، پروژه ام رو هنوز تصویب نکرده ام و باید هر چه زودتر به دکتر جهانگیر گزارش کار بدم. بقیه ی تمرین ها و گزارش کارها هم که دیگه هیچی! این انتخابات لعنتی داره تمام زحمات یه ترمم رو به باد میده!

از امروز میخوام شروع کنم

تکراری

حرفی برای گفتن ندارم. چیزی برای نوشتن هم. حس میکنم حرفها و فکرهام همه تکراری شده اند. روزانه نویسی رو راه انداختم که مثلاْ شاید بیشتر بتونم بنویسم. تا ذهنم دوباره راه بیفته. خیلی موقعها دلم میخواد یه چیزی بنویسم، اما میبینم که خیلی ممکنه طولانی بشه و همین، حس نوشتن رو از بین میبره. وقتی به وبلاگهای بچه های دیگه نگاه میکنم،‌برام جالبه که چقدر حرف برای گفتن دارند. پس چرا من اینقدر تکراری شده ام؟