بایگانی دسته: دانشگاه

یادداشت ها و نظرات من درباره ی اتفاقاتی که در دانشگاه رخ می دهند

یک روز تلخ در پلی تکنیک و …

نوشتن این مطلب رو دوشنبه شب شروع کردم و امشب هم تمومش کردم. حالا هم فرصت کردم که بذارمش اینجا …

۲۰ آذر، دوشنبه ای سفید و سیاه بود! سفید برای پلی تکنیکیها و دانشجویان آزاده ای که نشان دادند دانشگاه و خصوصاً پلی تکنیک همچنان زنده است و سیاه، برای آنان که در پرونده خود روزها و لکه های سیاه کم نداشته اند …

روزی که به مسلخ برندگان آزادی و عدالت، بار دیگر به صحن مقدس دانشگاه هجوم آوردند و لکه ی ننگی دیگر بر پرونده ی سیاه خود افزودند.

حضور نماد تحدید آزادی و توسعه ی خرافه پرستی و یاوه گویی در دانشگاهی که مهد حق طلبی و آزادیخواهی بوده و هست و خواهد بود، فریادهای اعتراض دانشجویان منتقد و خنده های توهین آمیز و دردآور رئیس جمهور میلیونها شناسنامه ی بی صاحب! همراه با فرود آمدن مشتهای مشتی ناجوانمرد بر سر و صورت معترضین، حرفهایی نامربوط و بی ربط در پاسخ به سؤالات معترضین و منتقدین، مزدور و جیره خوار آمریکا و اسرائیل خواندن معترضین حاضر در جلسه که منجر به ترکیدن بغض برخی از معترضین نیز شد و … و از همه دردناکتر، پوشش خبری طبق معمول مشمئزکننده و معکوس صدا و سیما و برخی از سایتهای خبری – که البته انتظاری بیش از این از آنها نمی رفت و نمی رود، همه و همه دلیلی است که بر مرگ شعور، به سوگ بنشینیم.

کاش رئیس جمهورمان کمی احمدی نژاد بود…

یادش بخیر! روزهایی که با افتخار سرمان را بالا می گرفتیم و می گفتیم رئیس جمهورمان خاتمی است …

در این میان، به نظرم بیش از همه دوستان تحریمی مان باید خود را سرزنش کنند. از ایشان سؤالی دارم: آیا هنوز هم روی آن دارید که به چشمان بغض آلود پلی تکنیکی ها بنگرید؟ که پاسخی به کسانی بدهید که تمام وجودشان از سخنان روز دوشنبه ی رئیس جمهوری اسلامی ایران آتش گرفته است؟ به کجا می روید؟

—————————————————————

گاماس اتفاقات هفته اخیر پلی تکنیک را تمام و کمال توصیف کرده: پلی تکنیک به روایت تصویر: تجمع امروز، پیش قراول استقبال فردا، احمدی آمد، در پلی تکنیک چه گذشت، فریاد و سکوت

مهدی هم مثل خیلی های دیگر همدرد است: سر پیش هم آریم و دو بیگانه بگرییم – طرف دیگر شب – مهدی
سیامک هم درباره ی تحریمی ها خوب نوشته: تحریمی ها ما را به کجا می برند – راز نو – سیامک قاسمی

روز ما گرامی باد!

چند روز پیش محسن[+] گفت بیاید هر چی میدونیم از ۱۶ آذر توی وبلاگهامون بنویسیم تا هم اطلاعات خودمون کاملتر بشه و هم اطلاعات دوستانی که وبلاگهامون رو می خونند. خودش شروع کرده به نوشتن[+]. امّا من همین یه مطلب نصفه نیمه رو می نویسم و والسلام!

وقتی توصیفات روزهای منتهی به ۱۶ آذر ۱۳۳۲ و محاصره دانشجویان دانشکده فنی دانشگاه تهران و نهایتاً به شهادت رسیدن احمد قندچی، آذر شریعت رضوی و مصطفی بزرگ نیا رو می خوندم، شباهت های زیادی رو بین اون روزها و این روزها دیدم:

یاشار قاجار دبیر سابق انجمن اسلامی سابق پلی تکنیک و یکی از معتدل ترین بچه های انجمن، سه ستاره شده و کارشناسی ارشد ثبت نامش نکردند … متین مشکین دانشجوی دکترای برق پلی تکنیک مثل عابد توانچه و محسن سهرابی – اعضای سابق انجمن پلی تکنیک – و خیلی های دیگه، به دلیل انتقاد از برخی رفتارها از دانشگاه اخراج میشند، حتی خواهر عابد رو هم از مدرسه اخراج می کنند … پیمان عارف – دانشجوی کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه تهران، چندین نفر از بچه های دانشگاه علوم پزشکی همدان و بوعلی سینای همدان و دانشگاه یزد و سبزوار و شهر ری و خیلی دانشگاه های دیگه اخراج یا تعلیق یا بازداشت میشند …

کلی اتفاق ناگوار و نگران کننده توی دانشگاه ها مثل تعطیلی و کارشکنی در کار نهادهای کاملاً دمکراتیک دانشجویی، برخورد با گروه های کارگری و صنفی، برخورد با گروه های حامی حقوق زنان و حقوق بشر و هزار و یک اتفاق ناگوار دیگه، توصیفاتی رو که اول مطلبم نوشتم زنده میکنه …

حرفهام همه تکراری اند و خسته کننده، حتّی برای خودم … دیگه خودم هم مثل سابق حوصله ی فکر کردن به این چیزها رو ندارم … دلم میخواد بچسبم به زندگی خودم و فارغ البال مشغول سر و سامون دادن به وضعیت آینده ام بشم …

این فکرها فقط دارند آخرین کورسوهای یک process رو در مغزم ایجاد میکنند … دارم تک تک process های اضافی مغزم رو end process می کنم … دیگه از تلاطمات فکری خسته ام … میخوام بی دغدغه کنار کسانی که دوستشون دارم باشم … با آرامش تمام … فقط درس، کار، زندگی!

شاید این آخرین باری باشه که دستم به نوشتن مطلبی با درونمایه های سیاسی میره، حداقل برای یه مدت طولانی …

مسابقات ACM (قسمت ۲) – اعضای فعال در برگزاری مسابقات

اولین دوره مسابقات سالیانه بین المللی برنامه نویسی دانشجویی دانشگاه صنعتی امیرکبیر، به همّت اعضای واحد روباتیک، ACM، انجمن علمی و شورای صنفی دانشکده مهندسی کامپیوتر و فناوری اطلاعات این دانشگاه طی روزهای پنجشنبه و جمعه، ۴ و ۵ آبان ماه ۱۳۸۵ در دانشکده مهندسی کامپیوتر برگزار خواهد شد.

توی چند روز اخیر، همه بشدّت مشغول کار بودند و هستند و خواهند بود:

حسین مسئولیت مدیریت اصلی مسابقات رو به عهده داره و عضو هیئت داوران این مسابقات و البته یکی از طراحان سؤالات

بابک بهساز بعنوان یکی از قدیمی ترین اعضای گروه acm دانشکده و عضو هیئت داوران

هادی مشیدی یکی دیگه از طراحان سؤالات و عضو هیئت داوران

رضا خانی از بر و بچ المپیاد کامپیوتری ۸۴ ای و یکی از طراحان سؤالات و عضو هیئت داوران

بابک هاشمی بعنوان یکی از اعضای شورای صنفی و مذاکره کننده اصلی با شرکت مادیران (نماینده انحصاری LG در ایران) که زحمت کشید و باعث شد LG اسپانسر مسابقات بشه

کارگربد حسین آتشی! بعنوان یکی از اعضای علی البدل و البته بیش فعال! انجمن علمی مسئولیت بسیاری از اعمال کارگری و غیرکارگری این دوره از رقابتها، مثل جابجایی صندلی و میز و کامپیوتر و نصب برنامه و … رو به دوش کشید

ابرام سیتی! از اعضای شورای صنفی و طراح پوستر نهایی مسابقات و طراح یه سری لوگوها. خانمش، از اعضای انجمن علمی بعنوان مسئول پیگیری امور مالی مسابقات از اداره انجمن های علمی

بیژن طراح لوگوی مسابقات و آرم ها و بقیه لوگوهایی که به در و دیوار زده شده

پژمان بعنوان یکی دیگه از اعضای شورای صنفی، کارهایی مثل نصب برنامه روی PCها، خرید و جابجایی کامپیوتر و … رو انجام داد و میده

مصطفی عارفیان از اعضای انجمن علمی که کارهای کارگری و نصب برنامه و خرید و البته تدارکات قبل از این چند روز رو انجام داد

مهدی ناصری دبیر انجمن علمی، فعالیتهایی مثل عکاسی و گزارش و فیلمبرداری و البته فعالیتهای کارگری رو انجام داد

علی شریف بعنوان نایب دبیر انجمن علمی، فعالیتهای صرفاً دودره بازی رو به نحو احسن انجام داد، در واقع فقط اومد سر زد و رفت دنبال کارش :دی . البته یه سری کارهای مقدماتی و تدارکات قبل از این چند روز رو با مهدی ناصری انجام داده. البته یه سؤال رو هم علی طراحی کرده و البته کامنت گذاشته که ۲۳۰۰ خط هم سولوشن نوشته و اینپوت جنریتور هم ردیف کرده :دی
یادم رفته بود بنویسم! مجید هم شدیداً فعالیت کرده واسه این مسابقات. از فعالیتهای کارگری گرفته تا تدارکات و خرید و …

سبحان و آرش رحیمی که خودشون از شرکت کنندگان هستند، توی نصب برنامه های لازم روی PCها بشدت کمک کردند

عابد کفاش از بر و بچه های خیلی پایه ۸۵ای که خیلی کار کرد و زحمت کشید، از جابجایی کامپیوتر و طی کشیدن!!! گرفته تا آماده کردن کارتهای شرکت کنندگان در جوار مصطفی

من هم به عنوان یکی از اعضای شورای صنفی، کارهای کارگری و نصب برنامه و یه سری کارهای مقدماتی رو پیگیری کردم و البته توی این دو روز بشدت اینترنت بازی کردم و هر چی توی اینترنت بود دانلود کردم:دی، طوری که نصف هارد لپ تاپم پر شد!!!

یه چیزی هم باید بگم، راه نداره نگم. خدایی دکتر اکبری توی این برنامه واقعاً مرام زد و خیلی کمک کرد. بخصوص سر پولجور کردن و پول دادن …

و در آخر این نوشته، لوگوی مسابقات که قراره بعنوان پشت تصویر تمام کامپیوترها قرار بگیره:

عکسهای تکمیلی رو بعداً میذارم روی وبلاگم …

هنوز ۴ روز …

ادامه دارد …

مسابقات ACM (قسمت ۱) – چند روز تعطیل در دانشگاه

با حرکت زیبای دولت، همه جا از جمله دانشگاه و بانک ها هم تعطیل شدند و ما بدبخت! مثلاً میخوایم مسابقات acm برگزار کنیم با بچه های انجمن علمی و روبوتیک و acm. بانکها تعطیل شدند و چک های ما همه موند واسه شنبه به بعد! یعنی پول نقد هر چی داشتیم برداریم بیاریم. اینا رو بی خیال! برای اولین بار توی یه روز تعطیل موندم دانشگاه و شب هم موندیم و حالا هم باز توی سایت دانشکده نشستیم! ما هم چشم دکتر اکبری رو دور دیدیم و این عکسی که می بینید اتفاق افتاد:

چیکار کنیم خوب؟ جا واسه خوابیدن نبود دیگه :دی

۴ روز …

ادامه دارد …

در جواب یک نظر

یه دوستی با نام «الف» درباره مطلبی که اینجا در مورد اتفاقات اخیر دانشگاه نوشته بودم، نظری داده که چیز خاصی ازش درک نکردم، متن نظر اینه:

salam…baba shpma kheilee bahaleen…man az fareghottahseelaie amirkabiram va ozve kanoone andishe boodam…kheilee jaleb bood

لازم میدونم یه سری توضیحات بدم.

اول از همه بگم که منم مثل اکثر بچه های دانشگاه و کلاً دانشجوها، دوستانی از همه طیف دارم، دوستان مذهبی با اعتقادات و گرایشهایی نزدیک به کانون اندیشه، یه سری هم با گرایشهایی نزدیک به بسیج و یه سری هم نزدیک به انجمن اسلامی و البته دوستانی که توی هیچکدوم این سه گروه نمی گنجند!

اگه به مطلبی که اول این نوشته ذکر کردم یه کمی دقت کنین، میشه فهمید که شخصاً، حداقل برای خودم، خیلی مواقع حساب کانون اندیشه رو از انجمن و بسیج جدا کردم! درسته که توی خیلی از موارد کانون اندیشه خواسته یا ناخواسته، با غرض بعضیها یا بدون غرض، وارد درگیریهای سیاسی دانشگاه میشه که حرف و حدیثهای زیادی رو در پی داره، امّا به نظرم اگه یه کم چشمهامونو باز کنیم و یه طرفه به قاضی نریم، میشه خیلی از کارهایی که کانون اندیشه کرده و میکنه و انشالله خواهد کرد رو به خوبی ببینیم و شاید مثل من حساب کانون اندیشه رو از یه سری جریانات جدا کنید.

فکر کنم توی بحبوحه شلوغی های دانشگاه توی سال ۸۳ بود، که بچه های کانون اندیشه، در اعتراض به عدم رسیدگی شهرداری و شورای شهر به وضعیت بی خانمان های تهران، توی هوای سرد، یک یا دو شب رو جلوی شورای شهر تهران خوابیدند، تا جاییکه رسول خادم که فکر کنم مسئول کمیته فرهنگی شورای شهر هست، مجبور شد توی جمع بچه ها حاضر بشه و قول رسیدگی بده و چند روز بعد هم در اثر فشار خیلیها، که کانون اندیشه هم جزئی از اونها بود، یه سری گرمخانه برای بی سرپناه های تهران درست کردن که حداقل از سرما نمیرند! شخصاً این قضیه رو با اشتیاق تمام، با آب و تاب فراوون، برای خیلیها تعریف کردم.

بچه هایی هستند توی کانون اندیشه که توی همین شلوغی های امسال دانشگاه، توی زد و خوردهای عجیب و غریبی که بین انجمن و بسیج اتفاق افتاد، تمام تلاششون رو میکردند که بچه ها رو از هم جدا کنند، که بنده خداها کلی هم مشت و لگد نثار اونها شد! شاید توی بسیج و انجمن هم از اینجور بر و بچه ها پیدا بشند، ولی فکر نمیکنم به اندازه کانون اندیشه باشند.

دقیق یادم نیست، ولی کانون اندیشه همیشه فعالیتهای فرهنگی مختلفی رو جدا از جو سیاسی دانشگاه انجام داده. همه اینها درست، اصلاً همین هاست که باعث شده خود من یه مقدار روی کارهایی که کانون اندیشه میکنه حساس باشم. دلیل اینکه توی مطلبی که «الف» در موردش نظر داده، خیلی سعی کردم کانون اندیشه رو خطاب انتقاد قرار ندم – فقط به عنوان یه دانشجویی که دوست نداره جوّ دانشگاه متشنج و غیر قابل تحمل باشه – و البته نشد، همین قضیه است. بچه های کانون اندیشه باید مواظب رفتارشون باشند. فکر میکنم بچه های کانون اندیشه این روزها بدجوری دارند توسط یه سری مغرض بازی میخورند. نذاریم وضعیت از اینی که هست بدتر بشه … همین!

مرگ

دیروز که با پژمان چت میکردم، گفت که داود مکرم، انتظامات دانشکده که به گفته ی خودش، دکتر اکبری ۵ سال بود نمیگذاشت از دانشکده ی ما بره و دلیلش هم کاملاً مشخص بود!!!، توی بیمارستانه و حال خوشی نداره و ازش قطع امید کردند و …

گفتم که از مرگش خوشحال نمیشم ولی به هیچ وجه ناراحت هم نمیشم. ولی امروز که رفتم دانشگاه و دم در ولیعصر حجله اش رو دیدم، یه کم ناراحت شدم، فقط به خاطر اینکه زندگی یه موجود تموم شده! با اینکه از مرگش یه کم ناراحت شدم، ولی به خاطر دردسرها و مشکلات بی دلیل و مزخرفی که برای شخص من درست کرد، امکان نداره ببخشمش و اگر جایی باشه و روزی برسه که قرار باشه به حسابش رسیدگی بشه، به هیچ وجه ازش نمیگذرم …

هویت دانشجو و حریم دانشگاه

اون: نظرت راجع به اینکه تو امتحانات شرکت نکنیم (یعنی تا شهریور عقب بیفته) چیه؟ به منظور دفاع از هویت دانشجو و حریم دانشگاه !!!

من: شخصاً مخالفم، چون برنامه ی بچه ها واسه تابستون به هم میخوره

اون: اوکی. ممنون

من: خواهش می کنم

——————————————————–

توی مکالمه ای که در بالا آوردم، وقت نبود حرفهایی که این پایین آوردم رو بزنم، گفتم اینجا بنویسم، همین چند نفری که میاند و می خونند، نظرم رو بدونند برای من بسه …

اول از همه بگم که اگه حرفی میزنم و میگم از من نظر خواستند، فقط و فقط به عنوان عضو شورای صنفی یکی از دانشکده های دانشگاه صنعتی امیرکبیر و کسی که از خیلی از اتفاقاتی که داره توی دانشگاه میفته مطلع هست یا خیلی زود با تمام جزئیات مطلع میشه نظرمو میدم، نه چیز دیگه...

خیلی ها خیلی کارها انجام میدند، اما اسمی که روی اون کار می گذارند و هدف غایی که از نظر خودشون برای اون کار در نظر می گیرند، معمولاً از خود عمل مهم تره.

واقعاً نمی دونم توی ذهن کسی که این ایده ها رو میزنه (ایده ای که توی گفتگوی اول مطلب بیان شده و البته باید بگم که اینطور که شنیدم کسی که از من نظر خواست خودش هم مخالف بوده) چی میگذره. اصلاً چیزی توش هست و چیزی میگذره؟ شاید هم یه سری هدفهای … سعی می کنم خوشبینانه نگاه کنم به مسئله! اون فرد یا افرادی که این ایده رو مطرح کرده اند، هدفشون واقعاً حفظ هویت دانشجو و حریم دانشگاه بوده، اما

بحث عقب انداختن امتحانات رو پیش می کشند به منظور دفاع از هویت دانشجو و حریم دانشگاه! اول از همه میخوام نظرم رو در مورد هویت دانشجو بگم.

به نظرم تا قبل از سال ۱۳۷۶ که خاتمی به ریاست جمهوری انتخاب شد، دانشجوها داشتند خودشون رو جمع و جور می کردند و تازه داشتند برای خودشون هویتی دست و پا می کردند که اگر پا می گرفت، اونقدر قدرتمند می شدند که اجازه ندند بعد از گذشت بیشتر از ۱۰ سال، الآن، گروهی لمپن و بیسواد (که نمونه هاش رو همه مون توی این چند ساله حداقل توی دانشگاه خودمون دیدیم)، نماد فعال دانشجویی (خصوصاً در زمینه ی سیاسی) در دانشگاه ها ( یا حداقل در دانشگاه ما) بشند و آتو به دست کسانی بدند که منتظر فرصتند برای به صلّابه کشیدن فعالان واقعی دانشجویی. برای پی بردن به گوشه ای از قدرت هویت دانشجویی که قبل از سال ۷۶ داشت شکل می گرفت، به نظرم بررسی انتخابات ریاست جمهوری ۷۶ و انتخابات سال ۷۸ مجلس ششم (که بچه های قدیم دفتر تحکیم و کسانی که مورد حمایت اکثریت دانشجوها بودند، مثل موسوی خوئینی و حقیقت جو و یه سری دیگه که اسمشونو یادم رفته، به عنوان نماینده ی مردم انتخاب شدند و در مجلس فراکسیون دانشجویی تشکیل شد) خوب باشند. اما بعد از انتخاب شدن خاتمی(که هنوز هم میگم مثل خیلی های دیگه که ابراز پشیمونی کردند و می کنند، از رایی که سال ۸۰ بهش دادم پشیمون نبودم و نیستم و نخواهم بود)، کسانی که اسم خودشون رو دوم خردادی و اصلاح طلب و آزادی خواه!!! گذاشتند (و البته خیلی هاشون امتحانشون رو قبلاً خیلی بد پس داده بودند و در چند ماه اخیر هم، همونطور که انتظار می رفت، با لابه و التماس از در دوستی با نزدیکان قدرت وارد شده اند) و شخص خاتمی، به عنوان پرچمدار اصلاحات، خودآگاه یا ناخودآگاه و ناخواسته (به نظرم به جز خاتمی، اکثرشون خودآگاه) با شلوغ کردن و جو زده کردن و جلو انداختن دانشجوها، برای رسیدن به منافع شخصی و گروهیشون، بزرگترین و بیشترین خیانت رو به هویتی کردند که داشت در دانشجوها شکل می گرفت. شاید اگر خاتمی ۴ یا ۸ سال دیرتر رئیس جمهور میشد، وضعیت جنبش دانشجویی (که فکر می کنم در حال حضار اسم وول خوردن دانشجویی براش مناسبتره) خیلی بهتر از اینها بود.

با این تفاسیر، دیگه به نظرم چیزی از هویت اصیل دانشجویی (که آرمان خیلی ها بود و هست) نمونده که بخوایم حفظش کنیم، اونهم با عقب انداختن امتحانات که به نظرم نه تنها هیچ سنخیتی با حفظ هویت دانشجویی مورد نظر دوستان نداره، بلکه مایه ی تمسخر هم خواهد شد: باز اینا دم امتحاناشون شد، درس نخوندن، میخوان شلوغ کنن امتحان عقب بندازن! و نام کسانی مثل یاشار قاجار و عابد توانچه و مرتضی اصلاح چی و سعید حبیبی و پیمان عارف و هومن کاظمیان و خیلی های دیگه، یا حتی علی افشاری و عبدالله مومنی و اکبر عطری و … (که به هر دلیلی دستگیر شده اند، دارند هزینه می دهند یا هزینه داده اند و به نظر من خیلی قابل احترامند) رو یا از ذهن همه پاک میکنه یا با لمپن بازی و مسخرگی عجین.

در مورد حفظ حریم دانشگاه هم خیلی کوتاه بگم: اون زمانی که خاتمی و حامیانش (که از حق نگذریم با تمام کوتاهی هاشون، خیلی جاها پشتیبان دانشجوها بودند و البته کاری نتونستند بکنند) حاکم بودند، از حریم دانشگاه حفاظت و دفاع نشد(یا بهتره بگیم زورشون نرسید از حریم دانشگاه دفاع کنند)، حالا که دیگه نه کسی هست که حتی معتقد به دفاع از دانشجوها باشه (البته دفاع از غیرخودی ها) و نه …

از همه ی اینها بگذریم. فرض کنیم که هنوز هویتی دانشجویی برای دفاع وجود داره، هنوز هم برای حفظ حریم دانشگاه راه و امید زیاده، اما مگه با عقب انداختن امتحانات چیزی درست میشه؟ فقط و فقط برنامه ریزی نزدیک ۷۰۰۰ دانشجو برای امتحانات و از همه مهم تر، برای تابستونشون به اصطلاح هوتوتو …

خلاصه که: کاش بعضی از دوستان ما، به جای تصمیمات شتابزده و غیرعقلایی، یک مقدار فکر می کردند و قبل از اصلاح حکومت و حاکمان، خودشون رو اصلاح می کردند.

اتفاقات دانشگاه همچنان ادامه دارد

روزهای بعد از مناظره ی مهدی مشایخی به عنوان نماینده ی انجمن و آزاد به عنوان نماینده ی مذهبی ها! – که خودش هم می دونست خیلی از مذهبی ها و نه بسیجی ها به شدت باهاش مخالفند – یعنی سه شنبه و چهارشنبه، انتخابات انجمن اسلامی به خوبی و خوشی و بعد از مدتهای مدید، با استقبال جالب دانشجویان دانشگاه برگزار شد – خیلی ها بودند که مثل من با خیلی از مسائل مطرح شده توسط انجمن موافق نبودند و نیستند، ولی تعداد زیادیشون اومدند و رای دادند تا نشون بدند هر چقدر هم که با یه سری مشکل داشته باشند اما به این راحتی ها اجازه نمیدهند که حتی نهادهای تقریباً دمکراتیک رو ازشون بگیرند، چه برسه به نهادهای دمکراتیک.

چهارشنبه ظهر داشتم از میدون ولیعصر به سمت دانشگاه می رفتم. توی راه علی رو دیدم و گفت که در ولیعصر بسته است و از در رشت باید وارد دانشگاه بشیم. رفتم جلوی در ولیعصر. ملت زیادی جمع شده بودند جلوی در و شاهد شعارهای بچه های دانشگاه بودند که در صف اولشون بچه های انجمن بودند. عکسهای یاشار قاجار و عابد توانچه در دست، جلوی در ولیعصر که توسط انتظامات دانشگاه قفل و زنجیر شده بود شعار می دادند. آخوند بی کفایت، اخراج باید گردد دانشجو میمیرد، ذلت نمی پذیرد … جلو رفتم و از یکی از بچه ها پرسیدم که چی شده، با شنیدن جوابش غش کردم از خنده: هیئت نظارت دانشگاه – که خط دهنده ی اصلیش مثل خیلی نهادهای دیگه ی دانشگاه رئیس نهاد رهبریه – انتخابات انجمن رو باطل اعلام کرده و بسیج قراره امروز توی آمفی تئاتر مرکزی دانشگاه، انتخابات شورای انتقالی انجمن رو برگزار کنه و ۶ نفر از خودشون رو به عنوان شورای مرکزی جدید انجمن اعلام کنه … خیلی باحال بود حرکتشون. روز چهارشنبه که خیلی ها دانشگاه نمیان کارهای جالبی کردند. جالب تر از این مسئله نامه ی انجمن خطاب به رهایی – رئیس دانشگاه – بود که به در و دیوار دانشگاه زده شده بود مبنی بر اینکه بسیج از خط و خطوطش خارج شده و ما با ۲۷۰۰ امضا – احتمالاً منظور امضای کسانی هست که در انتخابات انجمن رای دادند و پای اسمشون رو امضا کردند – خواستار تشکیل بسیج هستیم! نامه ای در جواب حرکت طبق معمول کثیف بسیج مبنی بر جمع کردن ۷۰۰ امضا برای انحلال انجمن … رفتم دانشکده و دیدم که اکثر بچه هایی که توی سایت هستند، اصلاً از این مسئله خبر ندارند …
خلاصه که وضیعت جالبی داریم این روزها در دانشگاه و این وضعیت مضحک – که با حرفهای مضحک بسیج درباره ی اعتقاد به دمکراسی و جدایی از حکومت و خیلی چیزهای دیگه خنده دار تر داره میشه – معلوم نیست تا کی ادامه پیدا می کنه …

حرف آخر:

یاشار قاجار و عابد توانچه رو آزاد کنید!