اوائل شهریور امسال، برنامه ای مستند با نام «شوک» از شبکه ی سوم صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شد با محوریت ارتباط گروه های موسیقی رپ و متال با شیطان پرستی و ابتذال در جامعه! مدتها بود دنبال فرصت میگشتم تا این برنامه را ببینم. بالاخره دانلودش کردم و دیشب فرصت شد و قسمت اول این برنامه را دیدیم:
گذشته از ضعفهای مشهود در ساخت برنامه، سناریوهای اکثراً ساده لوحانه و مشکوک به دروغ و همچنین حرفها و بحثهای اکثراً سطحی و ساده انگارانه ی این برنامه، به نظرم نکات جالبی هم در این برنامه وجود داشت.
این برنامه نشان داد که حرف مهندس سحابی در مورد محافظه کاران ایران (و صدا و سیما به عنوان یکی از بارزترین نمایندگان آنها)، کاملاً صحیح است. مهندس سحابی در مصاحبه اش با شماره ی ۶۶ هفته نامه ی شهروند امروز گفته بود «به اعتقاد من گروه مقابل افرادی هستند که ولع قدرت دارند و برای این قدرت حاضرند هر کاری بکنند». البته صدا و سیما این مسئله را در قضایایی که بعد از کنفرانس برلین پیش آمد هم ثابت کرده بود. آنجا که صدا و سیما برای سرکوب و تخریب گروهی که موافق وضع موجود نبودند، حاضر به نمایش تصویر رقص یک زن و تصویر نگاتیو شده ی یک مرد عریان شد! حالا هم، صدا و سیمایی که حاضر به نشان دادن آلات موسیقی ایرانی هم نیست، برای تخریب گروه های موسیقی به اصطلاح زیرزمینی و غیرقانونی (از دید نظام) حاضر به نمایش تصویر و موسیقی مرلین منسون و گروه متالیکا می شود.
اگر انتقاد از گروه های به اصطلاح زیرزمینی، انتقادی موسیقایی و جدّی باشد، گروه هایی که واقعاً موسیقی را میشناسند (و البته به نظرم در بین گروه های به اصطلاح زیرزمینی هم وجود دارند)، می توانند به این انتقادات پاسخ بدهند. ولی با انگ چسباندن و آسمان ریسمان بافتن در یک برنامه ی سطحی، نه تنها این گروه ها و نوع موسیقی شان اصلاح نمی شوند، که بر محبوبیت آنها نیز افزوده خواهد شد و سوء استفاده های احتمالی از افراد علاقمند به این نوع موسیقی، خطراتی جدّی را برای نسل اکثراً جوان جامعه در پی خواهد داشت.
مورد دیگر، نوع تفکر افرادی است که در این برنامه در رابطه با دلایل و راه های جذب و علاقه ی افراد به چنین گروه هایی صحبت کردند. خانم دکتر فردوسی، مثل همیشه منطقی با قضیه برخورد کرد. شاه بیت صحبتش «نبود الگو» برای جوانان بود. مگر نسلی که اینهمه به دلیل عدم توجه به هنجارهای جامعه (که به نظرم خیلی هاشان کهنه و نخ نما شده اند) به آن انتقاد و معمولاً سرکوب می شود، نسلی نیست که پس از انقلاب اسلامی تربیت شده و شکل گرفته است؟ کمبود در هر جامعه ای طبیعی است، اما فقدان یک برنامه ی مدوّن و مشخص و به روز و مطابق با سلیقه ی نسل جدید (که حقّ هر نسلی است)، آن هم در نظامی که به گفته ی رئیس جمهورش «دارد برای مدیریت دنیا آماده می شود»، هم قابل قبول است؟
کافی است نگاهی به برنامه های صدا و سیما بیندازیم تا مشخص شود که الگوهایی که به مخاطب ارائه میشود، الگوهایی نمایشی، خوشبینانه و تاریخ مصرف گذشته هستند. وقتی هم که قرار است واقعیتی که در جامعه وجود دارد به تصویر کشیده شود، با انواع و اقسام بگیر و ببند و سانسور و تغییر مواجه می شود! با خیر مطلق و شرّ مطلق که نمی شود فرهنگ سازی کرد! گردنِ کج و سر به زیر بودن و ایثار و فداکاری بی قید و شرط، در جامعه ای که اخلاق در آن رو به افول است، هیچ واقعیتی را بیان نمیکند. دوران توهّم و ساده انگاری تمام شده است. باید واقعیت ها را دید و با واقعیت ها زندگی کرد.
دکتر علیرضا شیری همانطور که در صحبتهایش در دانشگاه ها منطقی و راحت صحبت میکند، در این برنامه هم صحبتهایی خوبی داشت مبنی بر مورد توجه واقع نشدن برخی از کسانی که جذب گروه هایی می شوند که با هنجارهای جامعه ی ایرانی همخوانی ندارند. کاش فضایی فراهم میشد و کسانی هم پیدا میشدند که از عدم توجه جامعه و مسئولین نظام، به خواستهای جوانان هم صحبت میکردند و میگفتند که فقط جوان نیست که باید خود را با جامعه تطابق دهد، جامعه هم باید لااقل بخشی از خواسته های جوانان را برآورده کند. به نظرم اینکه کشور ما یک کشور اسلامی است، نباید مانعی در برابر برخی خواسته های جوانان و جامعه باشد. همانطور که در کشوری مانند ترکیه با اکثریتی مسلمان (و البته حکومتی اسماً لائیک) یا کشوری مانند لبنان (که ما آن را با حزب الله اش می شناسیم!)، هنجارهایشان به شکلی تنظیم شده است که معمولاً خواسته های جوانترها، با هنجارها در تناقض نیست. اینکه جامعه ی آنها سالمتر است یا جامعه ی ما را، مثل من، از کسانی بپرسید که به چنین کشورهایی سفر کرده اند! برخوردهای بی منطق با برخی رفتارها، فقط و فقط به زیر پوستی شدن آن رفتارها می انجامد و آنها را از کنترل خارج میکند.
فکر نمیکنم حتی در همان آمریکا که جهانخوار و استکبار جهانی و امپریالیست است، اصول اخلاقی یا حتی دینی شان تا این حد زیر سوال رفته باشد! در جایی از برنامه، از جوانی سوال می شود که چرا اینطور لباس پوشیده است و در جواب میگوید: «برای اینکه شبیه اونوری ها بشم»! درباره ی این جواب فقط یک خاطره ی کوچک می نویسم و بقیه ی مطلب باشد برای بعد: یکی دو سال پیش، یکی از دوستان خانوادگیمان (که تا همین ۸-۹ سال پیش ایران زندگی می کردند) چند روزی بود که برای استراحت از آمریکا آمده بودند ایران. فکر کنم پسرشان سال آخر دبیرستان را می گذراند. یعنی آخرین باری که ایران بود، حدوداً ۸-۹ ساله بود! مادرش میگفت که از وقتی آمده ایم، پسرخاله هایش هر روز می آیند دنبالش که «بیا بریم بیرون بگردیم»! یک روز این بنده خدا هم با پسرخاله هایش راه افتاده بود رفته بود گردش! وقتی برگشته بود میگفت «چرا دختر پسرها اینطوری میگردند؟ این مدل موها و این لباسها چیه؟ چرا توی خیابون این رفتارهای عجیب و غریب رو انجام میدند؟» جوابی هم که گرفته بود این بود که هر چی فشار بیشتر، فاجعه گسترده تر و عمیق تر!
ادامه دارد …
———————————————————————
پانوشت: از همه ی دوستانی که تحمل کردند و تا آخر این مطلب را خواندند، تشکر و عذرخواهی میکنم. کوتاهتر از این بخواهم بنویسم، همین نیمچه پیوستگی مطلب هم از بین میرود!