بایگانی دسته: دانشگاه

یادداشت ها و نظرات من درباره ی اتفاقاتی که در دانشگاه رخ می دهند

کودکان ِ سرباز و چند لینک

این مطلب رو بخونید: سرنوشت تلخ کودکان سرباز در سودان

با خوندن این مطلب، بغض و خشم با هم، همه ی وجودم رو گرفته! یک سازمان نظامی، به نام آزادی و آزادی خواهی، کودکان مردم رو می دزده و از اونها به عنوان سرباز در جنگ استفاده میکنه. وای که ما آدمها چقدر وحشی هستیم …

———————————————-
پ.ن بی ربط:

۱- معاون امنیت دادستانی تهران، حرف آخر را همین اول زده! خدا به داد احسان، پویان، مجیدها، مقداد و احمد برسه!

در پی دستگیری حلقه ی مفقوده ی حوادث امیرکبیر؛ عاملان اصلی انتشار نشریات موهن هفته آینده مشخص می‌شوند – خبرگزاری فارس

هیئت علمی پلی تکنیک و دانشگاه های دیگر کشور! ننگتان باد که سکوتتان به بهای جان فرزندان این آب و خاک تمام می شود!

۲- فاتحه ی خانه ی هنرمندان ایران را هم بخوانید

خانه ای مخملی برای هنرمندان؟! – روزنامه ی کیهان

در جواب نظر یکی از دوستان

دوست گرامی، امین، نظری رو برای مطلب قبلی ام نوشته که بد نیست برای چندمین بار و البته آخرین بار، اینجا توضیحاتی در جوابش بدم!

اول نظر و بعد هم جواب من:

«اول سلام
خوشحالم که مطالبی رو میبینم که نشون از……اما حیف که خیلیا تا وقتی که اتیش به خرمنشون نرسه ساکتن مثالش….ولش کن بهتره ادم خودشو گول بزنه که میخوان درس بخونن
حمید شاید یه روزم اسم من بیاد البته نمیدونم چرا اینطوری رفتارشون فرق میکنه نمیدونم حیوونی تا چه حده که زنگ میزنن خونت تهدید میکنن اما حیف که اینا نمیدونن من دیگه از بوی تعفن این مرداب دارم خفه میشم پس اگرم بمیرم ساکت نمیشم
من نمیگم به امید ازادی دوستامون چون با سکوت هیچی درست نمیشه که دیگه وقته مسامحت بسه که اون موقع خیلی چیزا پایمال میشه
نمیدونم چرا هر بار یه سری رو میگیرن دانشگاه خفه میشه نمیدونم چی بگم که واسه اونی که سیاه میپوشیم گفت اگه دین ندارین ازاده باشید اما…..
حمید تا دلت بخواد دلم پره اما منم یاد گرفتم که تا وقتی که کسی نخواد واسش حرف نزنم وبلاگمو خفه کردم افکارمو همه چیمو به بقیه ای بخشیدم که از ترسشون نخواستن واسه دوستاشون بجنگن
نمیدونم به ما چی میگن اما……………..
نه ولش نکن بعضی وقتا اگه سکوت واسه دوستات باشه بهتره بسوزیو بمیری تا اینکه بگی دوستات…..کاش یه بارم………نه ولش کن
فعلا خدا نگهدار»
———————–

جواب من: اول سلام!

دوم: فهمیدن اینکه مخاطب احتمالی اکثر مواردی که ذکر کردی و در واقع مصداق احتمالی اونها، شخص من و شاید خیلی از دوستان نزدیکم بوده ایم، خیلی برام سخت نبود! اگر هم منظور مستقیمت من و دوستانم نیستیم، باز هم دوست دارم در مورد اتفاقات سال گذشته و عدم شرکت (حداقل خودم به عنوان عضو شورای صنفی دانشکده و بعداً شورای صنفی مرکزی دانشگاه) توی اون قضایا توضیح بدم.
اینکه میگی تا وقتی آتیش به خرمنمون نرسیده بود، ساکت بودیم! من هر چی فکر میکنم، می بینم که همچنان هم آتیش به خرمن شخص من نرسیده! اما من دقیقاً همون روالی که قبلاً هم طی می کردم رو طی میکنم! هیچ وقت هم تا جایی که عملی به نظرم معقول و منطقی و منتج به نتیجه بوده، از انجامش کوتاهی نکرده ام! اما همیشه با حرکتهای ضربتی که نتیجه ای هم نداره، مخالف بودم! مثل همون اتفاقاتی که سال گذشته و سر انتخابات انجمن اسلامی رخ داد (که میدونم دلیل این نظرت همون اتفاقاته!) و من و دوستانم، هیچ کدوم توش شرکت نکردیم، چون معتقد بودیم (یا حداقل بودم ) به نتیجه ای نمیرسه و گروهی که جو اعتراضات رو بدست میگیرند، خواسته های خودشون رو به جمع تحمیل می کنند! همونطور که خیلی زود دیدیم که افرادی منتسب به انجمن اسلامی، جو اعتراضات رو بدست گرفتند و اون رو به سمتی پیش بردند که خواسته ی خودشون رو بدست بیارند (و نه خواسته ی جمع رو!) و البته دانشگاه هم، چیزی رو که می خواست تحمیل کرد و انجمن اسلامی واقعی پلی تکنیک رو منحل کرد!

در مورد این گفتی که از ترسمون برای دوستانمون نمی جنگیم! با اینکه درست نیست هر کس هر چیزی رو که شنیده یا میدونه، هر جایی بگه، اما راحت بگم حرفم رو: همون روزی که می گفتی «چرا توی تحصن شرکت نکردید؟»، «چرا نیومدید جلوی دفتر رئیس دانشگاه؟»، «چرا اجازه میدید انجمن رو تحت فشار قرار بدند؟»، «چرا با بقیه ی شوراهای صنفی همکاری نکردید؟»، «همه به ما میگند واقعاً شورای صنفی تون گندش رو در آورده، ما آبرومون توی دانشگاه رفته!» و …، ما به میثاقی که روز شروع به کار شورامون بین خودمون بستیم، پابند موندیم و اون هم عدم شرکت در فعالیتهای سیاسی به عنوان عضو شورای صنفی بود! در ضمن، وقتی کسانی مثل م.م. یا یکی از همین دوستانی که الآن در اوین زندانیه، که به تبع حضورشون در انجمن، مدّعی عدم اعتقاد به ولایت فقیه یا حداقل منتقد ولی فقیه بودند، صریحاً تأیید می کردند موقع کاندید شدن برای انتخابات انجمن اسلامی، پای برگه ای رو امضا می کنند که نشون دهنده ی اعتقاد و التزامشون به ولی فقیه هست، تو کجا بودی؟

اون شبی که ساعت حدود ۸ شب، توی اتاق شورای دانشگاه، جلوی چشم اونهمه آدم، جلوی چشم رئیس دانشگاه، سر رئیس سابق دانشکده فریاد می زدیم و رئیس دانشگاه سعی داشت ما رو آروم کنه، تو کجا بودی؟

اون روزی که بخاطر مطلبی که توی نشریه ی شورا نوشتم، حدود ۲ ساعت توی اتاق رئیس دانشکده بازخواست میشدم، تو کجا بودی؟

اون روزی که توی اتاق معاون فرهنگی دانشگاه، بچه ها (خصوصاً بابک و پژمان) با تمام وجود فریاد میزدند و معاون فرهنگی، فقط سکوت کرده بود و در نهایت به خواسته مون رسیدیم، تو کجا بودی؟

اون روزی که پژمان، توی اتاق مدیر کل فرهنگی دانشگاه طوری فریاد زد که خود آقای مدیر، از اتاقش بیرون دوید و برای آروم کردن بچه ها، همه رو برد توی اتاق خودش و به خواسته هامون رسیدیم، تو کجا بودی؟

یک مطلب دیگه اینکه، ما وقتی از همون روز اول در شورای صنفی دانشگاه، جوّ تهوع آورش رو دیدیم، گفتیم که تمام همّ و غممون رو میذاریم برای تغییر وضعیت دانشکده ی خودمون! به نظر تو، شورای صنفی ای که با تمام تلاش بچه های دوره ی قبل از ما، حتی یک بورد ساده هم برای اطلاع رسانی نداشت و حالا بچه های دوره ی بعد از ما، اتاق هم دارند، وضعیتش تغییر نکرده؟ به نظر تو، تسریع در رسیدگی به سایت دانشکده و خرید کامپیوترهای جدید و تقریباً به روز، تغییر نیست؟ به نظر تو، اتاق استراحت و مطالعه ی حال حاضر دختران و اتاق استراحتی که ظرف چند روز آینده برای پسران آماده میشه، تغییر نیست؟ تغییر فقط باید با شکستن شیشه های دفتر رئیس دانشگاه باشه؟ اونهم بدون گرفتن کوچکترین نتیجه ای؟ یا شاید هم نتیجه ی عکس؟ ما حاضر شدیم در برخی مسائل دخالت نکنیم، اما به وضعیت وخیم صنفی دانشکده ی خودمون برسیم!

وقتی هنوز توی دانشکده، توی بعضی از مسائل، میتونیم از قدرت فشارمون استفاده کنیم که به شورا کمک کنیم بتونه خواسته هاش رو سریعتر پیش ببره، مثمر ثمر بودن تلاشهامون رو نمیرسونه؟

امین جان! (البته امین نوعی! چون این حرفها خطاب به خیلی ها دیگه هم بود!) بهتره کلاهت رو بالاتر بگذاری و اسیر جوّ مسمومی که علیه شورای دانشکده ساخته شد نشی! بهتر نیست به نتایج تلاشهای شورا نگاه کنی تا اینکه به شرکت نکردن در اعتراضات بی نتیجه (یا بهتر بگم، با نتیجه ی معکوس) سال گذشته توجه کنی؟

به عنوان آخرین مطلب هم خیلی راحت بگم که اصلاً از این مدل نظر دادن خوشم نمیاد! یا خیلی صریح حرفی رو که میخوای بزنی بزن، یا چیزی ننویس! بجای اینکه هر چند کلمه یکبار بگی «ولش کن …»، حرفت رو صریح بزن تا جواب صریح بشنوی!

شرمنده که طولانی شد! حرفهایی بود که خیلی وقت بود توی دلم مونده بود! باز هم هست! هر کی بخواد باز هم براش میگم!

ضرب و شتم محمد اسماعیل سلمانپور توسط انتظامات دانشگاه

برای سومین بار دارم این مطلب رو ویرایش می کنم!

دلم نمی خواست دیگه در مورد اتفاقات دانشگاه بنویسم! اما با دیدن این فیلم [+] سکوت رو جایز نمی دونم!

محمد اسماعیل سلمان پور، از اعضای انجمن اسلامی پلی تکنیک، در دانشگاه و در جلوی چشمان دانشجویان و در حضور اعتمادزاده، رئیس انتظامات دانشگاه، مورد ضرب و شتم شدید انتظاماتی ها قرار گرفته! تا اونجایی که من از این تصاویر تشخیص دادم، هیچ کدوم این انتظاماتی ها، کسانی نیستند که هر روز در دانشگاه می بینیم و به نظر میرسه این روزها انتظامات پلی تکنیک، نیروهای جدید استخدام کرده!

حرفی برای گفتن ندارم!

یکی از مهم ترین چالش های جنبش دانشجویی و دولت نهم

قبل از شروع مطلبم این نکته را ذکر کنم که اگر مثلاً در جایی از مطلب زیر، اینطور نوشته ام که فلان چیز نبود یا دیده نمی شد، منظور این است که از دید شخص من فلان چیز دیده نمی شد. اگر دوستان دیگر خلاف گفته های مرا در مورد فلان چیز دیده اند، لطفاً حتماً در قسمت نظرات ذکر کنند. شاید دلیلی بشود بر اینکه دوباره به عقب برگردم و چهار سال گذشته را مجدداً دوره کنم!

و اما مطلب:

من به عنوان دانشجویی که چهار سال اخیر عمرش را در یکی از سیاسی ترین [ و شاید یکی از رادیکال ترین ] دانشگاه های کشور [ پلی تکنیک تهران ] سپری کرده و پایان دوره ی دوم ریاست جمهوری خاتمی و فضای ملتهب حاکم بر دانشگاه در آن زمان و دو سال از ریاست احمدی نژاد بر دولت [ البته تاکنون! و صد البته اگر تلاشهایم برای سال آینده نتیجه بخش باشد، شاید حداقل تا آخر دوره ی اول این ریاست ] و فضای بسته و خفقان شدید در دانشگاه را دیده ام و درک کرده ام، این روزها نسبت به سمت و سویی که جنبش دانشجویی به سمت آن سوق داده می شود [ یا شاید جنبش دانشجویی را به سمت آن سوق می دهند ] حس چندان خوبی ندارم!

در سالهای پایانی دوره ی دوم خاتمی، وقتی می شنیدم که دانشجویی را به جرم نزدیکی به جریانات و تفکرات چپ محکوم کرده اند و در نشریات آن طرفی دانشگاه! و مطبوعات و سایتهای مختلف، انواع و اقسام اتهامات و افتراها به آنها زده می شود متعجب می شدم! متعجب می شدم از اینکه چطور چنین جریانی در دانشگاه ها وجود دارد و ما هنوز نمودهای آن را به وفور نمی بینیم. اگر اسمی از چپ ها می آمد، ناخودآگاه یاد عکسهایی که از تجمعات دانشگاه تهران می دیدم، می افتادم. حداقل در دانشگاه خودمان، بجز افرادی که «من» می شناختم و از انگشتان یک دست فراتر نمی رفتند [ که شاخص ترین آنها، عابد توانچه بود ]، اثر خاصی از فعالیت علنی بچه های چپ دیده نمی شد [ حداقل شخص من این مسئله را نمی دیدم ]!

پس از گذشت حدود یک سال از افتادن دولت بدست احمدی نژاد و تندروهای هم پیمان وی، کم کم فعالیت بچه های چپ دانشگاه ها علنی تر و علنی تر شد. بر خلاف فضای بسته ی دانشگاه در قبال روشنفکران مذهبی [ و برخی از انجمنی های به نسبت مذهبی ]، فضا برای چپ ها بازتر و بازتر شد، به گونه ای که در حال حاضر در دانشگاه ها [ یا حداقل در یکی دو ماه اخیر در دانشگاه ما ]، نشریاتی با مضامین و مطالبی که چپ روی در آنها مشهود است، در سطح دانشگاه پخش می شوند یا در اکثریت قریب به اتفاق تجمع های دانشجویی، حرکت های علنی سازماندهی شده ی بچه های چپ کاملاً مشهود بود. این مسئله را می شد از عکسهایی که از تجمعات دانشجویی در سایتها قرار می دادند، به خوبی متوجه شد.

یکی از مهم ترین تجمعاتی که در سال ۱۳۸۵ توسط دانشجویان برگزار شد [ و من از بچه هایی که در تجمع حاضر بودند شنیدم و عکسهایش را دیدم ]، تجمع ۱۵ آذر در دانشگاه تهران بود. در این تجمع، بچه های چپ، با پلاکاردهای یک دست قرمزشان و با حرکتهایی هماهنگ، جو تجمع را در بیشتر دقایق در دست داشتند و حتی برخوردهای تند آنها با دیگر دانشجویان، باعث تشنج و درگیری بین آنها و سایر دانشجویان هم شد.

تجمع بعدی که در روز ۱۸ آذر ۱۳۸۵ در پلی تکنیک و در اعتراض به ایجاد فضای بسته در دانشگاه ها، دانشجویان ستاره دار و احتمال حضور احمدی نژاد در پلی تکنیک برگزار شد [ و این بار خودم از نزدیک شاهد تجمع بودم ]، یکی دیگر از روزهایی بود که حضور پر تعداد بچه های متمایل به چپ و فعالیت علنی آنها [ باز هم از روی شعارها و پلاکاردهایشان مثل نان صلح آزادی ] به خوبی مشهود بود.

البته تجمعات دیگری که به مناسبت روز جهانی زن در دانشگاه های تهران و صنعتی شریف برگزار شد هم نمود دیگری از حضور پرشمار و علنی بچه های چپ دانشگاه ها در حرکتهای دانشجویی بود.

پس از بیان گوشه هایی از حرکتهای علنی دانشجویان چپ دانشگاه های کشور، نکاتی را هم در مورد دولت احمدی نژاد ذکر می کنم تا با توجه به آن، به جمع بندی و نتیجه گیری مورد نظرم از این بحث برسم.

به عقیده ی من، در طی مدت حدوداً دو ساله ی ریاست محمود احمدی نژاد بر دولت جمهوری اسلامی ایران، وی فقط و فقط به یکی از شعارهای پس از انتخاباتش عمل کرده است: « بازگرداندن کشور به دوران انقلاب ۵۷ »! با کمی پیگیری و مشاهده ی اتفاقات و حرکتهای دولت، می توان به این امر واقف شد که دولت نهم، حقیقتاً کشور را به سالهای اولیه ی پس از انقلاب ۱۳۵۷ [ و حتی به شرایطی بدتر از آن ] بازگردانده است:

– وضعیت وخیم و بهم ریختگی شدید اقتصاد
– روابط نامناسب خارجی و انزوای جهانی و پیشبرد کشور به سوی جنگی احتمالی
– حاکم کردن فضای فوق العاده بسته بر دانشگاه ها با انحلال انجمن های اسلامی، فشار بر شوراهای صنفی، تحدید و تعطیلی نشریات، اخراج دانشجویان و احضار آنها به کمیته ی انضباطی و در کل بالا بردن هزینه ی فعالیت های دانشجویی
– اخراج [ بخوانید بازنشسته کردن ] اساتید دگراندیش دانشگاه ها

و … همه و همه نشان از بازگشت مجدد به دوره ای سخت و پرهزینه برای مردم ایران دارد.

در این میان، نحوه ی برخورد با دانشگاهیان [ اعم از استاد و دانشجو ]، خاطره ی انقلاب فرهنگی و تصفیه ی دانشگاه ها از دگراندیشان را در اذهان زنده می کند.

شاید با توجه به بند بالا، هدفم از این بحث مشخص تر شده باشد.

از فضا دادن به گروه های چپ در دانشگاه ها [ آنهم در دوره ای که حتی مذهبی های دگراندیش دانشگاه ها را هم برنمی تابند ]، بوی خوبی به مشام نمی رسد. واضح تر اینکه، بعید نیست دولت نهم سعی دارد با دادن فضا به چپ های دانشگاه و پررنگ تر شدن نقش آنها در جنبش دانشجویی، پس از مدتی، به بهانه ی واهی استیلای گروه های مارکسیست و کمونیست بر دانشگاه، به حرکتی مشابه با انقلاب فرهنگی دست بزند و شعار خود را مبنی بر بازگرداندن کشور به سالهای اولیه ی پس از انقلاب ۵۷ تکمیل تر نماید.

خوش ندارم از نوشته ام اینطور برداشت شود که حرکت چپ ها در دانشگاه را در ارتباط با دولت نهم می دانم و انگ خیانت به چپ ها می زنم. چه آنکه چپ هایی که با واسطه می شناسم، همگی بچه های آزاد اندیش، آزادیخواه، عدالت جو و وارسته ای هستند. فقط و فقط نگرانم از اینکه روزی برسد که چپ ها در دام گسترده ای که دولت نهم برای آنها تدارک دیده گرفتار شوند و مورد مهرورزی دولت قرار گیرند و انقلاب فرهنگی دیگری [ با گستردگی خیلی بیشتر از مورد قبلی ] در دانشگاه ها به راه افتد و ته مانده های جنبش دانشجویی زیر ضربات سنگین جزم اندیشان به تاریخ بپیوندند! امیدوارم آن روز نرسد …

—————————————————-

پ.ن.

باورم نمیشه، شادی صدر و محبوبه عباسقلی زاده آزاد شدند! [+] و [+]. به قول یارو گفتنی: ایول، ایول! داش مجید رو ایول! البته ربطی نداشت

به امید آزادی معلمان، کارگران و دانشجویان دربند

گوشه هایی از مراسم روز جهانی زن در پلی تکنیک

پوستری که به مناسبت روز زن طراحی شده بود:

پسرانی که همراه با دوستان دیگرشان بر برابری زن و مرد تأکید کردند:

نمایشگاه کتاب کانون گفتگو و کانون کتاب و چند تا از کانونهای دیگر به مناسبت روز زن (این بخش را به دلیل نظر شاهین ویرایش کردم):

دانشجویان گروه گروه در برابر نمایشگاه کتاب، به بحث و گفتگو پیرامون حقوق زنان مشغولند:

نمایشگاه انجمن اسلامی جدید (و از دید من غیرقانونی) دانشگاه در سمت راست تصویر (که هنوز هم نفهمیدم به چه مناسبت برپا شده بود) و نمایشگاه کانون گفتگو و کتاب (خودتان استقبال را مقایسه کنید):

خانم فریده غیرت، عضو کانون وکلا و از فعالان حقوق زنان در آمفی تئاتر دانشکده ی نساجی سخنرانی کرد:

و در آخر، کودکی که به دور از هیاهوی این روزها، آرام و با طمأنینه، از صحن دانشگاه می گذرد:

[عکسها از خودم و پژمان و شاهین]

بیچاره خاتمی

یادتان هست بحرانی را که بر سر نشریه ی دانشجویی «موج» با تیراژی در حد صدها نسخه و مقاله «کنکور و امام زمان» راه انداختند؟ موضوع را تا آنجا پیش بردند که نقدی مسئول سابق حفاظت اطلاعات نیروی انتظامی و نماینده ی کنونی احمدی نژاد در ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز! به صحنه آمده و گفت که در صورتیکه دادگاه آنها را آزاد کند، ما حکم اسلام را در مورد آنها اجرا خواهیم کرد. سپس رهبری وارد صحنه شد و از «قانون» و احترام به آن یاد کرد و همه را از دست زدن به اقدامات فراقانونی نهی کرد. تنها راهی که می توانست جلوی امثال نقدی را بگیرد!

یادتان هست با این موضوع، چه بر سر دولت خاتمی آوردند؟ یادتان هست هر روز کفن پوشان در خیابانها بودند؟ یادتان هست بعد از نمازجمعه ی شهرهای مختلف، برای ارتداد این دانشجویان جوان امضا جمع می کردند؟ یادتان هست علیه وزیر علوم و وزیر کشور و وزیر فرهنگ و بالا تا پایین دولت خاتمی شعار سر دادند؟

حالا در آزمون ضمن خدمت فرهنگیان وزارت آموزش و پرورش دولت مهرورزی، عدالت، خدمت، نماد اسلام و هزار کلمه ی احمقانه ی دیگر، وزارتخانه ای که مسئولش هنگام گرفتن رأی اعتماد از مجلس، از اسلامی کردن بیش از پیش این وزارتخانه سخن گفت، سؤالاتی چهارگزینه ای درباره ی پیامبر اسلام مطرح می شود که حتی تکرار مجدد آنها هم شرم آور است.

در دولت مدعی اسلام به همین راحتی به مقدسات یک دین، یک ملت، یک جامعه ی حدوداً یک میلیارد نفری توهین می شود، آن وقت سخنگوی جامعه ی مدرسین حوزه ی علمیه ی قم، گروهی که همیشه آماده ی تعطیلی حوزه و بازار و مملکت، به مناسبت توهم توهین به مقدسات است، می گوید: «خیلی هم نباید به آن پرداخت، ضمن آنکه وزیر مربوطه نیز از این بابت عذرخواهی کرده است»! به همین راحتی. جناب وزیر، مدیر کل آموزش ضمن خدمت وزارتخانه اش را، که از نزدیکترین افراد به طیف فکری و عملی اش بوده، برکنار کرده و از مجلس و «ساحت پیامبر اعظم» عذرخواهی کرده و حتماً تا دو روز دیگر مسئله برای جناب وزیر و دولت محترم ختم به خیر خواهد شد!

دوستان و برادران و خواهران محترم بسیج، که همین پریروز سه شنبه ۱ اسفند ۱۳۸۵، به مناسبت سالگرد تخریب حرمین عسکریین، نماز جماعت ظهر را در صحن دانشگاه اقامه کردند، چرا حرفی نمی زنند؟ زبانشان چه شده است؟ حتماً اگر اینبار ما، که از دید این دوستان یک مشت بی دین ملحد و مرتد هستیم، در صحن دانشگاه به این توهین ها اعتراض کنیم، طبق معمول ما را مورد مهرورزی قرار خواهند داد!

کاش این قضیه به کمتر از استیضاح و برکناری وزیر آموزش و پرورش ختم نشود!

هر چه می گذرد و اتفاقاتی که در مملکت و دولت می افتد را نگاه می کنم، بیشتر به مظلومیت خاتمی و دولتش، با تمام انتقاداتی که به آن داشتیم و داریم، ایمان می آورم!

خندیدن به اعتراض

شنبه ساعت ۸ صبح قرار بود برای چندمین ترم متوالی، انتخاب واحدمون رو اینترنتی انجام بدیم و من برای اینکه به طرح ترافیک نخورم و البته سر فرصت توی دانشگاه صبحانه بخورم، خیلی زود از خونه راه افتادم و سومین نفری بودم که وارد دانشکده شدم. چند دقیقه ای گذشت و حدود ۲۰ نفر توی طبقه ی همکف جمع شده بودند و همه منتظر بودند که جناب مسئول سایت ساعت ۸ تشریف بیارند و درب سایت رو باز کنند! این یعنی وقتی نشستی پای کامپیوتر، دیگه باید قید واحدهای حساسی که دنبالش بودی رو بزنی. هیچکس حتّی کوچکترین تلاشی هم نمیکرد که به انتظامات بگه که درب سایت رو باز کنید. انگار نه انگار که حقّی دارند! رفتم پیش انتظامات دانشکده و ازش خواستم درب سایت رو باز کنه. البته یکبار دیگه هم اینکار رو چند ماه پیش کرده بودم و جناب انتظامات مقاومت کرد و با مسئول اصلی سایت که یکی از اساتید دانشکده هست رفتم سراغ انتظامات و مجبور شد درب سایت رو باز کنه. چون این بار تجربه ی این رو داشت که اگه مقاومت کنه آخر سر یه جوری مجبور میشه درب سایت رو باز کنه، گفت که با مسئولیت خودت درب رو باز کن! یعنی دوستان هم دانشکده ای و هم ورودی بنده، که اینقدر بهشون افتخار میکنم همه جا، حتّی حاضر نبودند برای راه افتادن کار خودشون و دیگران، چند دقیقه مسئولیت باز کردن درب سایت رو بعهده بگیرند تا حداقل انتخاب واحدشون رو درست انجام بدند. درب رو باز کردیم و رفتیم توی سایت.

کم کم اکثر بچه ها اومدند. ساعت ۸ شد و همه در تلاش برای انتخاب واحد بودیم. سایت انتخاب واحد کوچکترین سرویسی ارائه نمی کرد! واقعاً افتضاح بود. حدوداً ساعت ۱۱ شده بود!!! هنوز نتونسته بودیم انتخاب واحد کنیم. البته بعضی ها تک و توک تونسته بودند واحد بگیرند و دیگران هم در تلاش بودند همینکار رو بکنند. انگار نه انگار که حقّی دارند. می خواستم برم سراغ بچه ها که بریم اعتراض کنیم به آموزش دانشگاه که مهدی و علی و خانم شعبانی (از بچه های فعال دانشکده صنایع) اومدند توی سایت سراغم. گفتند که بریم اعتراض کنیم، بچه های صنایع هم پایه اند و بقیه رو هم تماس میگیریم و جمعشون میکنیم. توی سایت چرخی زدیم و چندتا از بچه ها رو جمع کردیم. البته کسانی که همراهمون اومدند، همونهایی بودند که همیشه جرأت اعتراض داشتند و توی برنامه های شورا (البته شورای صنفی سابق) هم کمک حالمون بودند. از تحصّن اردیبهشت امسال جلوی در دانشکده گرفته تا برگزاری تک تک برنامه هایی که تدارک می دیدیم. مثل امین و علی طهوری و سینا و شهرام و حسین آتشی و پایه های دیگه … جمع شدیم و رفتیم جلوی آموزش کل و مرکز انفورماتیک دانشگاه. گروه هایی از بچه های صنایع، شیمی، پلیمر، نساجی، فیزیک و معدن هم بودند. البته فکر کنم از دانشکده های دیگه هم بودند، چون کسانی بودند که من نمی شناختمشون.

جمعیت کم بود، با شبنم رفتیم دانشکده. توی سایت فریاد زدم که خجالت بکشید، ۵ ساعته نشستید، یه واحد یه واحد دارید درس میگیرید. پاشید بیاید جلوی در آموزش دانشگاه اعتراض. خیلی ها طبق معمول نگاه کردند که مشکلی نبود، چون انتظاری ازشون نبود. اما یه گروه دیگه زدند زیر خنده! از خنده شون داشت گریه ام میگرفت! حتی به اعتراض به اجحاف در حقشون هم می خندند. یک مشت […]. تا وقتی اینطوری باشیم، حقمونه که توی دانشگاه بزنند توی سرمون، توی جامعه اجازه ی نفس کشیدن رو هم کم کم ازمون بگیرند و صدامون هم در نیاد. بعد از داد و فریاد، چند نفر دیگه هم راه افتادند به سمت آموزش دانشگاه.

بهر حال بچه ها شروع کردند پلاکارد اعتراضی نوشتن و من و مهدی برگشتیم دانشکده که نامه ای بنویسیم که شوراهای صنفی و انجمن های علمی و بچه ها امضاش کنند. وقتی برگشتیم، اکثراً پراکنده شده بودند و یه گروه هم رفته بودند توی اتاق رییس مرکز انفورماتیک. اومدند بیرون و گفتند که میگند سایت درست شده، سریعاً یه گروه رفتند که به انتخاب واحد برسند. زنگ زدم به بچه ها توی سایت، گفتند هنوز درست نشده. امّا یه سایت دیگه هم هست، با اون بهتر میشه گرفت. وقتی دیدیم کسی نمونده، بهترین راه رو این دیدیم که بقیه هم بریم به انتخاب واحدمون برسیم. برگشتیم توی سایت. هنوز هم تک تک واحد میگرفتیم. فقط کمی سرعت از قبل بیشتر شده بود. احتمالاً بچه ها کلی خوشحال بودند. آخه بهتر میشد واحد گرفت!!! بعد از حدود ۱ ساعت، احسان (از بچه های شیمی) اومد سراغم و گفت که اونها و خیلی از دانشکده های دیگه، هنوز واحد نتونسته اند بگیرند. اکثر بچه های ما، هر جوری بود واحدهاشون رو گرفته بودند. باز دوباره چند نفر رو جمع کردیم بریم اعتراض! این بار خیلی از همون افراد قبلی هم نیومدند. البته حق هم داشتند. یه بار اومده بودند، سودش رو فقط بقیه برده بودند! خوب کسی که ترم آخرش باشه، خیلی براش مهمه که واحدهای دلخواهش بهش برسه! رفتیم جلوی در آموزش و انفورماتیک دانشگاه. مسئولش بعد از کلی معطّل شدنمون اومد و گفت که انتخاب واحد از شنبه ی آینده از اول برگزار میشه! از یه طرف خوشحال بودم که به خواسته مون رسیدیم و حالا نوبت ماست که به اونهایی که به ما خندیدند بخندیم، از طرفی ناراحت بودم که تقریباً یک روز کامل رو از دست دادیم و آقایان یک عذرخواهی خشک و خالی هم نکردند و فقط گفتند همه چیز از اول! برگشتیم توی سایت دانشکده و با فریاد و بعضی چیزهای دیگه خبر رو به گوش کسانی که بهمون خندیده بودند رسوندیم، خیلی ها معترض شدند که این چه کاریه و … خیلی های دیگه هم که بار اول اومده بودند اعتراض، خوشحال بودند. این بود داستان یک روز انتخاب واحد در پلی تکنیک!

حالم از همه داشت بهم میخورد. داشت گریه ام میگرفت وقتی دیگران به اعتراضمان خندیدند، در واقع به اعتراضشان! شبنم ماه ها بود که این حرف رو میزد، همون موقع که از دبیری شورای صنفی استعفا داد اینها رو بهم گفت که اینجا نمیشه هیچ کاری کرد، فقط ماییم که جلو می افتیم و در نهایت تنها میشیم، راه های دیگه ای هم برای کار کردن و تلاش برای رسیدن به خواسته ها هست. همه رو قبول دارم. اما با اونهمه خشمی که پریروز داشتم، باز هم حاضر نیستم مثل دیگران به اعتراض بخندم و اعتراض نکنم. من تا عمر دارم به نادیده گرفتن حقّم اعتراض میکنم.

در جواب محمد جواد روح

محمد جواد روح از نزدیکان حزب مشارکت، اینجا هر چه دلش خواسته درباره ی دانشجویانی که در پلی تکنیک به احمدی نژاد اعتراض کردند گفته! از شدت عصبانیت دارم می ترکم. تو رو خدا برید به وبلاگش و جوابش رو بدید. توی وبلاگهاتون بنویسید تا بدونند که ما کر و کور نیستیم …

این هم جواب من:

———————————————————————-

آقای روح! با عرض سلام

حالا که شما اینقدر صریح حرف میزنید، پس اجازه بدهید من هم صریح بگویم.

من دانشجوی پلی تکنیکم. دوستان من که در پلی تکنیک به احمدی نژاد اعتراض کردند هم دانشجوی پلی تکنیکند. خیلی هایمان نه عضو تحکیم هستیم و نه عضو یا حتی نزدیک به یک حزب دولت ساخته به نام مشارکت که فکر می کند صاحب تمام جریان اصلاحات است!

پلی تکنیک خانه مان بود و دلمان خواست عکسش را آتش بزنیم، که اعتراض کنیم، که بغض فروخورده خود را فریاد بزنیم، که فریاد بی کفایتی های شما را بر سر احمدی نژاد بزنیم … اما شما یک مملکت را که خانه ی مردم بود به گند کشیدید!

احمدی نژاد که از اول موضعش مشخص بود! اما شما چه؟ امروز یک حرف می زنید و فردا حرفی دیگر!

ما را احمق خطاب کرده اید و علی افشاری را سر دسته ی ما که تازه یک مویش به صد تای ما می ارزید! در مورد لفظ زیبایی که بکار برده اید (احمق) چیزی نگویم بهتر است، همه مان این قدرت را داریم که تشخیص دهیم چه کسی احمق است … اما در مورد سردسته گفته اید! خیلی از کسانی که آن روز بر سر رئیس جمهور فریاد زدند، به عمرشان علی افشاری را ندیده اند! گیرم که افشاری سر دسته مان بوده! چرا تا وقتی از جوّ دانشجویی استفاده می کردید ما همه خوب بودیم؟ حالا افشاری شومن صدای آمریکا شده و ما یک مشت احمق؟

گفته اید ما میدان را خالی گذاشتیم برای این منفور دروغگو و امثال او!؟ مثل اینکه شما هنوز نفهمیده اید که کسانی که آن روز به احمدی نژاد اعتراض کردند، خیلی هایشان همانهایی بودند که در متن جامعه خودشان را خفه کردند که باید رای داد، که باید در انتخابات شرکت کرد و نگذاشت تندروها به قدرت برسند! آن وقت شما کجا بودید؟ مشغول دادن شعارهای لطیف در ستاد انتخاباتی دکتر معین؟

گفته اید: «.. شما اگر اندکی عقل و تحلیل داشتید، کاری نمی‌کردید که چهره شود …»! من می گویم کاش شما اندکی عقل و تحلیل داشتید و با چاپ کردن پوسترهای ضد فاشیسم توجه مردم را به او جلب نمی کردید و کاری نمی کردید که چهره شود!

گفته اید توی سر اصلاح طلبان و مهندس سحابی و دکتر یزدی زده ایم! شما انتقاد را توی سر زدن می دانید؟ البته مهندس سحابی و دکتر یزدی آنقدر بالاتر از این حرفها هستند که باید دهانمان را آب بکشیم و توبه کنیم که نام آنها را در کنار نام سایر به اصطلاح اصلاح طلبانی مثل مشارکت و مجاهدین انقلاب بگوییم و بنویسیم. حداقل سحابی ها و یزدی ها شرف داشتند و وقتی در قدرت بودند، با دیدن خفقان ایجاد شده توسط همان به اصطلاح اصلاح طلبان برای دانشجویان و مخالفان، معترضانه از قدرت کناره گیری کردند! اما شما و دار و دسته تان چه؟ هفته ی آخر عمر مجلس ششم، وقتی دیدید دیگر به قدرت راهتان نخواهند داد، دسته جمعی تحصن کردید و نمایشی استعفا دادید!

در مورد طرح احمقانه رفراندوم و کلیک-کلیک بنگ-بنگ گفته اید! باز هم می گویم. شما ما را با تحریمی ها اشتباه گرفته اید! لطفاً کمی مطالعه و اطلاعات عمومی داشته باشید …

گفته اید پیکر بی جان اصلاحات را لگدمال کرده ایم! شما که وقتی پیکر اصلاحات پر هیبت بود، آن را تا گردن در خاک فرو کردید و به جهنم فرستادید!

ما را گرانقدران افتاده از دماغ فیل بر سر جامعه ایران نامیده اید! ما از دماغ فیل افتاده ایم یا شما که فکر میکنید صاحب اول و آخر اصلاحات هستید؟

ما لمپن هستیم یا اعضای گروه های به اصطلاح اصلاح طلب شما؟ لمپن دانشجویی است که از سر بغض فریاد اعتراض بر میدارد یا آن کسی که اول انقلاب بر سر و بدن دانشجویان معترض مشت و لگد و گلوله فرود می آورد؟

آن اساتیدی که به قول شما «فیلشان یاد هندوستان کرده بود و ظاهراً هیچ کاری مهمتر از زیر سؤال بردن شیعه و حکومت پیغمبر نداشتند»، بیشتر به شیعه و پیغمبر ظلم کردند یا به اصطلاح اصلاح طلبانی که اول انقلاب باعث دامن زدن به خرافات مذهبی شدند و تشیّع را به انحراف کشیدند؟

گفته اید بنشینیم و فکر کنیم که حماسه آن روزمان به سود چه کسی شد! گفته اید به آسیاب امثال احمدی نژاد آب میریزیم! بهتر است شما بنشینید و فکر کنید که حماسه ی نادیده گرفتن ۲۲ میلیون رای خاتمی و آراء مجلس ششم و شورای شهر اول شما به سود چه کسی شد! حماسه ی شما در شکست اصلاحات بیشتر تأثیرگذار بود یا فریادهای ما؟ مگر نه اینکه فریادهای ما نشان داد که هنوز هم اصلاحات واقعی و آزادیخواهی زنده است؟ مگر شما کم آب به آسیاب امثال احمدی نژاد ریختید؟ در مجلس ششم مشارکتی ها چه کردند؟ با ۲۰ میلیون و ۲۲ میلیون رای خاتمی چه کردید؟ مگر نه اینکه فقط و فقط فرصت سوزی کردید و اهداف حزبی تان را پی گرفتید و به تسویه حساب های شخصی تان پرداختید؟

آقای روح! اول برای افتضاحاتی که حزب متبوعتان در زمان به دست داشتن آن همه قدرت و مسئولیت به بار آورده پاسخگو باشید، بعداً از گروهی دانشجوی بی پشتیبان انتقاد کنید!

والسلام …

وقتی به سکوت مجوز نمی دهند!

قرار بود دانشجویان منتقد و معترض به سیاست های غلط و معمولاً غیرکارشناسی و پوپولیستی دولت نهم و همچنین معترضین به توهین هایی که رئیس جمهور به جامعه دانشگاهی و خصوصاً پلی تکنیک کرد، در فضایی آرام و به دور از هیاهو و فریادهای زنده باد و مرده باد، برنامه ای در سوگ شعور در پلی تکنیک برگزار کنند! امّا دانشگاه بهشان مجوز نداد. در حالیکه همان روز (امروز)، کمیته ی استفبال از ریاست جمهوری، با مجوز دانشگاه تریبون آزاد برگزار کرد (این هم پوستر تبلیغاتشیان) و هر چه دلشان خواست نثار دانشجویان معترض کردند، مثل بیانیه های مضحکی که روزهای قبل در سطح دانشگاه پخش شد و روی در و دیوار نصب شد تا همه بخوانند و خنده های تلخ بزنند … البته پوسترهایی که کمیته برگزاری برنامه در سوگ شعور در دانشگاه نصب کرده بودند هم مورد عنایت دوستان قرار گرفت و سر به نیست شد!

بهرحال برنامه برگزار شد، خوب هم برگزار شد. آرام و به نظرم مؤثر. جالب اینجاست یکی از مدیران دانشگاه با خنده گفت: برای این برنامه ی آروم می خواستید مجوز بگیرید؟! البته ناگفته نماند که آنطور که شنیده بودم، برنامه خیلی مفصل تر از این حرفها بود و چون مجوز داده نشد، برنامه های کاملی که در نظر گرفته شده بود، برگزار نشد …
شاید اگر مدل اعتراض ها تغییر کنند، جاذبه ی بیشتری داشته باشند. به قول مهدی: مثل انقلاب فرانسه که معترضین یک شب تا صبح در خیابان گیتار زدند!

شاید روشن کردن شمع به نشانه ی آخرین کورسوهای روشنی و آگاهی در جامعه، پیش قراول تغییر مدل اعتراضی دانشجویان و کلاً منتقدین باشد!

گاماس باز هم مثل همیشه جامع و مانع همه چیز رو توصیف کرده و عکسها و اخبار و بیانیه ها رو اینجا و اینجا منتشر کرده. حتماً بخونید